شش راه برای جلب محبت مردم :1- صمیمانه نسبت به غیر، علاقه مند باشید. 2- تبسمی بر لب داشته باشید. 3- به یاد بیاورید که نام هر کس برای او شیرین ترین و مهمترین لغت قاموسهاست.4- شنیدن را بیاموزید، طرف خود را به شوق آورید که از خود سخن بگوید.5- با مخاطب از آنچه دوست دارد صحبت کنید.6- صمیمانه و صادقانه اهمیت او را برا ی خودش آشکار سازید.((دیل کارنگی))

رویدادهای خوش زندگی مثل درختان سرسبز و خرمی است که وقتی از دور به آنها می نگریم خیلی زیبا به نظر می رسند، ولی به مجرد آنکه نزدیکشان شده و وارد آنها می شویم، زیبایی شان هم از بین می رود. شما در این زمان نمی توانید بفهمید زیبایی اش به کجا رفته است. آنچه می بینید، چند درخت خواهد بود و بس.((آرتور شوپنهاور))

تفاوت بین نابغه و کودن بودن در این است که نابغه بودن محدودیت های خودش را دارد.((آلبرت انیشتین))

وقتی انسان اعتبار خود را هزینه می کند، نمی تواند رهبر بماند.((جان ماکسول)) 

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که بیماری هدف دارد. بسیاری از مردم تلاش می کنند تا به جایی برسند، اما وقتی رسیدند، همانجا متوقف می شوند.((جان ماکسول))

خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم (ص)

در حدیثى از امام حسین علیه السلام) آمده است که مى گوید : از پدرم امیر مؤمنان على (علیه السلام) در باره ویژگیهاى زندگى پیامبر (ص) و اخلاق او سؤال کردم ، و پدرم مشروحا به من پاسخ فرمود ، در بخشى از این حدیث آمده است : رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود ، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیبجو و مدیحه گر نبود ، هیچکس از او مایوس نمى شد ، و هر کس به در خانه او مى آمد نومید بازنمى گشت : سه چیز را از خود رها کرده بود : مجادله در سخن ، پرگوئى ، و دخالت در کارى که به او مربوط نبود ، و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود : کسى را مذمت نمى کرد ، و سرزنش نمى فرمود ، و از لغزشها و عیوب پنهانى مردم جستجو نمى کرد . 

هرگز سخن نمى گفت مگر در مورد امورى که ثواب الهى را امید داشت ، در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الکلمه بود که همه سکوت اختیار مى کردند و تکان نمى خوردند ، و به هنگامى که ساکت مى شد آنها به سخن درمى آمدند ، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى کردند ... هرگاه فرد غریب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخواستى مى کرد تحمل مى نمود ، و به یارانش مى فرمود : هرگاه کسى را دیدید که حاجتى دارد به او عطا کنید ، و هرگز کلام کسى را قطع نمى کرد تا سخنش پایان گیرد . آرى اگر این اخلاق کریمه و این ملکات فاضله نبود آن ملت عقب مانده جاهلى و آن جمع خشن انعطاف ناپذیر در آغوش اسلام قرار نمى گرفتند ، و به مصداق لانفضوا من حولک همه پراکنده مى شدند .

هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند ، بلکه مى فرمود : شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم ، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود !

خلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا که نه کسى را با کلام خود مى‏آزرد و نه به کسى اهانت مى‏نمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مى‏نمود، اگر چه هم ناچیز مى‏بود، و هیچ نعمتى را مذمت نمى‏فرمود، و در خصوص طعامها مذمت نمى‏کرد و از طعم آن تعریف هم نمى‏نمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمى‏آورد، و وقتى که حقى پایمال مى‏شد از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آنکه احقاق حق مى‏کرد، و اگر به چیزى اشاره مى‏فرمود با تمام کف دست اشاره مى‏نمود، و وقتى از مطلبى تعجب مى‏کرد دست‏ها را پشت و روى مى‏کرد و وقتى سخن مى‏گفت انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مى‏زد، و وقتى غضب مى‏فرمود، روى مبارک را مى‏گرداند در حالتى که چشمها را هم مى‏بست، و وقتى مى‏خندید خنده‏اش تبسمى شیرین بود به طورى که تنها دندانهاى چون تگرگش نمایان مى‏شد.

اهل فضل را با ادب خود ایثار مى‏فرمود، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت احترام مى‏نمود، و حوائج‏شان را برطرف مى‏ساخت، چون حوائج‏شان یکسان نبود، بعضى را یک حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا (ص) با ایشان مشغول مى‏شد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص‏شان مى‏کرد، و از ایشان در باره امورشان پرسش مى‏کرد، و به معارف دینیشان آشنا مى‏ساخت.

زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مى‏داشت، و با مردم انس مى‏گرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمى‏کرد، بزرگ هر قومى را احترام مى‏کرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مى‏نمود، همیشه از مردم بر حذر بود، و خود را مى‏پائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمى‏پیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مى‏کرد، و از مردم حال مردم را مى‏پرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مى‏نمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمى‏کرد، از غفلت مسلمین و انحراف‏شان غافل نبود، و در باره حق، کوتاهى نمى‏کرد و از آن تجاوز نمى‏نمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیده‏تر و بهتر مى‏دانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه‏تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگ‏تر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.

هیچ نشست و برخاستى نمى‏کرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد، و از صدرنشینى نهى مى‏فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى‏نشست، و اصحاب را هم دستور مى‏داد که چنان کنند. و در مجلس، حق همه را ادا مى‏کرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمى‏کرد که از دیگران در نزد او محترم‏تر است.

دائما خوش‏رو و نرم‏خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمى‏داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند، امیدواران را ناامید نمى‏کرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز میداد: 1- مراء و مجادله 2- پر حرفى 3- گفتن حرف‏هاى بدرد نخور. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى‏کرد: 1- هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمى‏کرد 2- هرگز لغزش و عیب‏هایشان را جستجو نمى‏نمود 3- هیچ وقت حرف نمى‏زد مگر در جایى که امید ثواب در آن‏ مى‏داشت.

و وقتى تکلم مى‏فرمود همنشینانش سرها را به زیر مى‏انداختند گویى مرگ بر سر آنها سایه افکنده است، و وقتى ساکت مى‏شد، آنها تکلم مى‏کردند، و در حضور او نزاع و مشاجره نمى‏کردند، و اگر کسى تکلم مى‏کرد دیگران سکوت مى‏کردند تا کلامش پایان پذیرد، و تکلم‏شان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مى‏افتادند، آن جناب نیز مى‏خندید و اگر از چیزى تعجب مى‏کردند او نیز تعجب مى‏کرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مى‏خواست و در درخواستش اسائه ادب و جفایى مى‏کرد، آن جناب تحمل مى‏نمود، به حدى که اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمیامدند و آن حضرت مى‏فرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى کنید، و هرگز ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، و کلام احدى را قطع نمى‏کرد مگر اینکه مى‏دید که از حد مشروع تجاوز مى‏کند که در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس کلامش را قطع مى‏کرد.

سید الشهداء (ع) مى‏فرماید: سپس از سکوت آن حضرت پرسیدم، فرمود:
سکوت رسول خدا (ص) چهار جور بود: 1- حلم 2- حذر 3- تقدیر 4- تفکر. سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمى‏آورد و از جاى نمى‏کند، و سکوتش از حذر در چهار مورد بود:
1- در جایى که مى‏خواست وجهه نیکو و پسندیده کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وى اقتدا نمایند.
2- در جایى که حرف زدن قبیح بود و مى‏خواست بطرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى کند.
3- در جایى که مى‏خواست در باره صلاح امتش مطالعه و فکر کند.
4- در مواردى که مى‏خواست دست به کارى زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.

و سکوتش از تقدیر این بود که مى‏خواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید، و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در اینکه چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى. 

فضیلت اربعین

 

اربعین، چهلمین روز شهادت امام حسین علیه السلام است که جان خود و یارانش را فدای دین کرد. ازآنجا که گرامیداشت ‏خاطره شهید و احیاء اربعین وی، زنده نگهداشتن‏ نام و یاد و راه اوست و زیارت، یکی از راههای یاد و احیاء خاطره است، زیارت‏ امام حسین‏«ع‏» به ویژه در روز بیستم ماه صفر که اربعین آن حضرت است، فضیلت بسیاردارد.

امام حسن عسکری‏«ع‏» در حدیثی علامتهای ‏«مؤمن‏» را پنج چیز شمرده است:پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز که هفده رکعت آن نمازهای واجب و مابقی نوافل می باشد، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در نماز ‏و«بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز،آشکارا گفتن.(1)

زیارت اربعین که در این روز مستحب است، در کتب ادعیه آمده است ‏و به اینگونه شروع می‏شود: «السلام علی ولی الله و حبیبه...» که این متن،از طریق ‏صفوان جمال از امام صادق‏«ع‏» روایت‏ شده است. زیارت دیگر آن است که جابربن‏عبدالله انصاری دراین روز خوانده است و متن زیارت به عنوان زیارتنامه آن امام در نیمه ‏ماه رجب نقل شده و با جمله‏«السلام علیکم یا آل الله...» شروع می‏شود.(2) مورخان نوشته‏اند که جابربن عبدالله انصاری، همراه عطیه عوفی موفق شدند که درهمان اولین اربعین پس ازعاشورا به زیارت امام حسین‏«ع‏» نائل آیند. وی که آن هنگام ‏نابینا شده بود، در فرات غسل کرد و خود را خوشبو ساخت و گامهای کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی‏«ع‏» آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت:«حبیب لا یجیب حبیبه...» آنگاه ‏زیارتی خواند و روی به سایر شهدا کرد و آنان را هم زیارت نمود.(3)

غیر ازعشق و محبت، که پای زائر را پیاده به مرقد امام حسین‏علیه السلام می‏کشاند و رنج ‏سفر و خوف و خطر را به جان می‏خرد، پیاده روی برای زیارت سید الشهدا، ثواب بسیار دارد و مورد تاکید پیشوایان دین است. امام صادق‏«ع‏» فرموده است:«من خرج من منزله یرید زیارة قبرالحسین بن علی‏«ع‏» ان کان ماشیا کتبت له بکل خطوة حسنة و محا عنه سیئة...»(4) هر کس به قصد زیارت امام حسین‏«ع‏»، پیاده از خانه‏اش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، برای او حسنه‏ای می‏نویسد و گناهی از او می‏زداید.

یکی از زائران همیشگی امام حسین‏«ع‏» که هر ماه آن حضرت را زیارت می‏کرده، به خاطر پیری و ناتوانی، یک بار نتوانست برود. نوبت بعد که پیاده پس از چند روز راهپیمایی به ‏حرم می‏رسد و سلام می‏دهد و نماز زیارت می‏خواند، در خواب،آن حضرت را می‏بیند که به وی می‏گوید:چرا به من جفا کردی، تو که نیکوکار بودی... (5) این شدت عنایت ائمه ‏را به زائر پیاده می‏رساند. معاویة بن وهب- از اصحاب امام صادق علیه السلام- می‏گوید:

خدمت آن حضرت رسیدم. در مصلای خود در خانه‏اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز می‏کرد. از جمله- در دعا نسبت به زائران قبرحسین‏«ع‏»- می‏گفت:

«خدایا زائران قبرحسین را بیامرز، اینان که در این راه، پول خرج می‏کنند، بدنهای خود را دراین راه در معرض خطر قرار می‏دهند... خدایا رحم کن بر چهره‏هایی که آفتاب، رنگ آنها را تغییر داده، صورتهایی که متوجه قبراباعبدالله است، چشمهایی که در محبت ما اشک ‏می‏ریزد... خدایا این جانها و بدنها را به تو می‏سپارم، تا کنار حوض کوثر به هم برسیم...»(6) این سنت زیارت پیاده، از زمان ائمه بوده و تا کنون نیز ادامه دارد و اجر بیشماری برای ‏آن نقل شده است. فاضل دربندی می‏نویسد: این پیاده بودن، یا به جهت فقیربودن زائراست که نشان می‏دهد این زیارت، برخاسته از شوق و محبت است، یا به جهت آنست که ‏زائر، خود را در برابر سلطان اقلیم جوانمردی و خورشید سپهر عصمت و شهادت کوچک ‏می‏شمارد و در راه او، رنج ‏سفر پیاده را بر خود هموار می‏کند و هر دو ارزشمند است.(7) در عراق، از سالها پیش چنین رسم است که هیئتها، دسته‏ها و کاروانهایی کوچک یا بزرگ، درایام خاصی از بصره، بغداد وعمدتا از نجف، برای زیارت کربلا پیاده حرکت‏می‏کنند. به ویژه درایام زیارتی خاص مثل نیمه شعبان، اول رجب، ایام عاشورا و اربعین ‏بیشتر و پرشکوه تر است و اغلب، راه کنار ساحل فرات را انتخاب می‏کنند که از نجف تا کربلا 18 فرسنگ است و چند روز طول می‏کشد. دراین کاروانهای زیارتی پیاده، علمای ‏بزرگ هم شرکت می‏کردند، همچون میرزای نایینی، آیة الله کمپانی، سید محسن امین، وبسیاری ازعلمای معاصر. دراین مسیر، دیدار با عشایر و فعالیتهای تبلیغی هم انجام ‏ی‏گرفت و شعارهایی هم مطرح می‏شد و روضه‏خوانی برگزار می‏گشت.

در ایام حکومت بعثیها، این پیاده رویهای پر شکوه، آن هم از طریق جاده غیر رسمی‏ کنار فرات، رنگ مبارزه و مخالفت با رژیم عراق هم به خود می‏گرفت و یک بار هم در ایام ‏اربعین حسینی در سال 1397 ه.ق به درگیریهای سخت میان نیروهای بعثی با انقلابیون ‏شیعه و کاروانهای زیارتی در طول راه و در حرم اباعبدالله الحسین‏«ع‏» انجامید و کشته‏ها ومجروحان بسیاری داد، (8) و به‏«اربعین خونین‏» معروف شد.

در کوی عشق، درد و بلا کم نمی‏شود

از باغ خلد، برگ و نوا کم نمی‏شود

تیغ شهادتست دل گرم را علاج

این تشنگی به آب بقاء کم نمی‏شود

قاصد، تسلی دل عاشق نمی‏دهد

شوق حرم به قبله نما، کم نمی‏شود

 

 نوشت ها:

1- بحارالانوار،ج 98،(بیروت) ص 329/ المزار، شیخ مفید، ص 53.

2- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.

3- منتهی الآمال،ج 1، حوادث اربعین/ نفس المهموم، ص 322/ بحارالانوار،ج 98، ص 328.

4- بحارالانوار،ج 98، ص 28/ المزار، شیخ مفید، ص30.

5- همان، ص 16.

6- همان، صص 52 و 8 .

7- اسرارالشهادة، فاضل دربندی، ص136،(چاپ سنگی).

8- شرح مبسوط ماجرا در کتاب‏«انتفاضة صفرالاسلامیه‏»از رعد الموسوی آمده است.

 

مرغابی یا عقاب! کدام می خواهید باشید؟

وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است. اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید.

اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید.
هاروی مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.
سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.
بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.
من چنان شگفت زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم. پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت: پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانیکه رژیم تغذیه دارند، هست.
گفتم: خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم.
راننده پرسید: در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه.
سپس با دادن یک بطری نوشابه، حرکت کرد و گفت: اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.
آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: این فهرست ایستگاههای رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.
از او پرسیدم: چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟
پاسخ داد:  دو سال.
پرسیدم: چند سال است که به این کار مشغولید؟
جواب داد: هفت سال.
پرسیدم: پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟
گفت: از همه چیز و همه کس،از اتوبوسها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی، به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند. سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم.
پرسیدم:  چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟
گفت: سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید. نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند. بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند.
شما، در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمی توانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید. پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.
دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست.
اگر به جهان بگویی: سهم منو بده...
دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: سهم منو بده... و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی.
اما اگر به دنیا بگویی: چه خدمتی برایتان انجام دهم؟، دنیا هم به تو خواهد گفت: چه خدمتی برایتان انجام دهم؟

داستانک

سن

سن هر کس با توجه به میزان درد و رنجی که در برخورد با ایده های نو تجربه می کند، تعیین می شود.((کوینسی جونز))