خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم (ص)

در حدیثى از امام حسین علیه السلام) آمده است که مى گوید : از پدرم امیر مؤمنان على (علیه السلام) در باره ویژگیهاى زندگى پیامبر (ص) و اخلاق او سؤال کردم ، و پدرم مشروحا به من پاسخ فرمود ، در بخشى از این حدیث آمده است : رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود ، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیبجو و مدیحه گر نبود ، هیچکس از او مایوس نمى شد ، و هر کس به در خانه او مى آمد نومید بازنمى گشت : سه چیز را از خود رها کرده بود : مجادله در سخن ، پرگوئى ، و دخالت در کارى که به او مربوط نبود ، و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود : کسى را مذمت نمى کرد ، و سرزنش نمى فرمود ، و از لغزشها و عیوب پنهانى مردم جستجو نمى کرد . 

هرگز سخن نمى گفت مگر در مورد امورى که ثواب الهى را امید داشت ، در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الکلمه بود که همه سکوت اختیار مى کردند و تکان نمى خوردند ، و به هنگامى که ساکت مى شد آنها به سخن درمى آمدند ، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى کردند ... هرگاه فرد غریب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخواستى مى کرد تحمل مى نمود ، و به یارانش مى فرمود : هرگاه کسى را دیدید که حاجتى دارد به او عطا کنید ، و هرگز کلام کسى را قطع نمى کرد تا سخنش پایان گیرد . آرى اگر این اخلاق کریمه و این ملکات فاضله نبود آن ملت عقب مانده جاهلى و آن جمع خشن انعطاف ناپذیر در آغوش اسلام قرار نمى گرفتند ، و به مصداق لانفضوا من حولک همه پراکنده مى شدند .

هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند ، بلکه مى فرمود : شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم ، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود !

خلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا که نه کسى را با کلام خود مى‏آزرد و نه به کسى اهانت مى‏نمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مى‏نمود، اگر چه هم ناچیز مى‏بود، و هیچ نعمتى را مذمت نمى‏فرمود، و در خصوص طعامها مذمت نمى‏کرد و از طعم آن تعریف هم نمى‏نمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمى‏آورد، و وقتى که حقى پایمال مى‏شد از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آنکه احقاق حق مى‏کرد، و اگر به چیزى اشاره مى‏فرمود با تمام کف دست اشاره مى‏نمود، و وقتى از مطلبى تعجب مى‏کرد دست‏ها را پشت و روى مى‏کرد و وقتى سخن مى‏گفت انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مى‏زد، و وقتى غضب مى‏فرمود، روى مبارک را مى‏گرداند در حالتى که چشمها را هم مى‏بست، و وقتى مى‏خندید خنده‏اش تبسمى شیرین بود به طورى که تنها دندانهاى چون تگرگش نمایان مى‏شد.

اهل فضل را با ادب خود ایثار مى‏فرمود، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت احترام مى‏نمود، و حوائج‏شان را برطرف مى‏ساخت، چون حوائج‏شان یکسان نبود، بعضى را یک حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا (ص) با ایشان مشغول مى‏شد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص‏شان مى‏کرد، و از ایشان در باره امورشان پرسش مى‏کرد، و به معارف دینیشان آشنا مى‏ساخت.

زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مى‏داشت، و با مردم انس مى‏گرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمى‏کرد، بزرگ هر قومى را احترام مى‏کرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مى‏نمود، همیشه از مردم بر حذر بود، و خود را مى‏پائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمى‏پیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مى‏کرد، و از مردم حال مردم را مى‏پرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مى‏نمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمى‏کرد، از غفلت مسلمین و انحراف‏شان غافل نبود، و در باره حق، کوتاهى نمى‏کرد و از آن تجاوز نمى‏نمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیده‏تر و بهتر مى‏دانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه‏تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگ‏تر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.

هیچ نشست و برخاستى نمى‏کرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد، و از صدرنشینى نهى مى‏فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى‏نشست، و اصحاب را هم دستور مى‏داد که چنان کنند. و در مجلس، حق همه را ادا مى‏کرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمى‏کرد که از دیگران در نزد او محترم‏تر است.

دائما خوش‏رو و نرم‏خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمى‏داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند، امیدواران را ناامید نمى‏کرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز میداد: 1- مراء و مجادله 2- پر حرفى 3- گفتن حرف‏هاى بدرد نخور. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى‏کرد: 1- هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمى‏کرد 2- هرگز لغزش و عیب‏هایشان را جستجو نمى‏نمود 3- هیچ وقت حرف نمى‏زد مگر در جایى که امید ثواب در آن‏ مى‏داشت.

و وقتى تکلم مى‏فرمود همنشینانش سرها را به زیر مى‏انداختند گویى مرگ بر سر آنها سایه افکنده است، و وقتى ساکت مى‏شد، آنها تکلم مى‏کردند، و در حضور او نزاع و مشاجره نمى‏کردند، و اگر کسى تکلم مى‏کرد دیگران سکوت مى‏کردند تا کلامش پایان پذیرد، و تکلم‏شان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مى‏افتادند، آن جناب نیز مى‏خندید و اگر از چیزى تعجب مى‏کردند او نیز تعجب مى‏کرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مى‏خواست و در درخواستش اسائه ادب و جفایى مى‏کرد، آن جناب تحمل مى‏نمود، به حدى که اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمیامدند و آن حضرت مى‏فرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى کنید، و هرگز ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، و کلام احدى را قطع نمى‏کرد مگر اینکه مى‏دید که از حد مشروع تجاوز مى‏کند که در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس کلامش را قطع مى‏کرد.

سید الشهداء (ع) مى‏فرماید: سپس از سکوت آن حضرت پرسیدم، فرمود:
سکوت رسول خدا (ص) چهار جور بود: 1- حلم 2- حذر 3- تقدیر 4- تفکر. سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمى‏آورد و از جاى نمى‏کند، و سکوتش از حذر در چهار مورد بود:
1- در جایى که مى‏خواست وجهه نیکو و پسندیده کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وى اقتدا نمایند.
2- در جایى که حرف زدن قبیح بود و مى‏خواست بطرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى کند.
3- در جایى که مى‏خواست در باره صلاح امتش مطالعه و فکر کند.
4- در مواردى که مى‏خواست دست به کارى زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.

و سکوتش از تقدیر این بود که مى‏خواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید، و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در اینکه چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد