به صبح جمعه میگیرد سراغت
دل وامانده از غوغای هستی
که شاید عطر شادی بخش یادت
رها سازد مرا از خودپرستی
نمازم بی تو شرک محض باشد
عبادت نیست باشد بتپرستی
اگر چه روح سرشار از وقارت
مرا گم میکند در پیش دستی
جمال بی مثال و نازنینت
تلاطم میکند با جان هستی
امیر عشق را دریاب و او را
پریشانتر کن از هر مست مستی